سلام، 16 سالمه، و قراره برم پایه دهم
بدلیل اینکه تو روستا هستم و برای رفتن به دبیرستان باید برم شهرستان، پدرم مخالفت میکنه، اجازه نمیده من ادامه تحصیل بدم و اعتقاد داره دختر نباید تو جامعه باشه باید شوهر کنه،...
قبلا 13 سالم بود نامزد شدم با پسر یکی از روستاهای اطرافمون، اما چون دوستش نداشتم شب و روز گریه میکردم و به مامانم میگفتم نمیخوام و اون فقط به فکر آبروش بود، نمیخواستم قبول کنم اما بهم وعده داد که اجازه میده درسم رو تا هرجا که بخوام ادامه بدم و تو پشتمه، منم خوشحال که از دست عقاید سوخته بابام فرار میکنم قبول کردم، اما کم کم فهمیدم بهش علاقه ای ندارم. بالاخره اونم متوجه شد و با رفتار خیلی بدی نامزدیمون رو به هم زد، از اون موقع تا حالا بابام همش لج میکنه با من، بهم گیر میده و تبعیض قائل میشه، راستی من بچه اولم
هرلحظه سرکوفت میزنه که دوستات شوهر کردن و تو موندی رو دست ما، اما من هنوز 16 سالمم کامل نشده،
دلم بشدت گرفته از این که تو روستا زندگی میکنم و منو همجنسای من باید تو سن کم تن به ازدواج بدن، برا چی؟ برای اینکه مردم پشت سرمون حرف میزنن که چرا ازدواج نکرده فلانی...
مادرمم همین عقیده رو داره و هیچوقت پشتم نبوده تنها امیدم به خداست که اگه باورش نداشتم خیلی وقت پیش خودکشی کرده بودم 🖤